محل تبلیغات شما



سلام نمیدونم باید از کجا شروع کنم از آرامشی که هیچوقت نصیبم نشد یا از دغدغه هایی که هر بار گریبانگیرشم فقط می دونم در هر شرایطی باید بهترین باشم در برابر هر حرف و حدیث دم نزنم. صبور باشم. لبخند بزنم. و اصلا انگار نه انگار قبل از شروع سال ۱۳۹۹ با کرونا وارد شد و همچنان برتخت نشسته انگار نه انگار، ترس داشتم ولی مطمئن بودم که در اطراف من نیست خدا رو شکر خیلی ها در امان ماندیم اما بسیار خانواده ها داغدار عزیزانشان.
هنوز برای خودم هیچ مرزی پیدا نکردم الان دقیقا همین الان درست یا نادرست نمیدونمخوابم یا بیدار فقط انگشتهام تایپ میکنن اما با لرزی که از سرمای هوا تو جونم افتاده میفهمم بیدارم اما این پلک های لعنتی چی میگن که مدام برای خودشون هی میفتن پایین و من و به اوج تاریکی فرو می برن. اینجا فقط سکوت حکم فرماست . و گهگاه با صدای تلفن میز کناری از جام می جهم و چشمهای بسته ام باز میشه. خدا کنه که برسه اون روزهای خوب.
سلام من خوبم اما پر از حس های متفاوت دلم خیلی چیزها میخواهد . از خرید گرفته تا هم صحبتی با یکی که حالمو خوب کنه و از این حال و احوال بیرون بیارتم. تو این اوضاع و احوال و تورم و گرونی به شدت دنبال خرید و خونه و یه شغل متناسبم از بس در شغل فعلی کار مفتی و بی حقوق کردم خسته شدم. متاسفانه همه دوستان وعده و وعید میدن و در نهایت هیچ به هیچ انشاالله بزودی سفر میرم و تمام حس و حال های خوب میاد سراغم هرچند همسفرهام زورکی هستند و مطمئناً باب دلم
نمیدونم دیگران چی فکر میکنند. چه حسی دارند و من رو چطور و چه جور فرض می کنند گاهی از خودم از صدام و شخصیتم متنفر میشم انقدر که وصفش غیرقابل توصیف می شود. گاهی از شاغل بودن متنفر میشوم به ناگاه دلتنگ و پشیمان از این تنفر کوتاه من همسرم فرزندم و تمام اطرافیانم را دوست دارم خوشحالم که خوشبختم خوشبخت. به همان معنی که درکش برای من لذت بخش است و لذت بخش. من به دوستی هایی که از اندرونش بوی تعفن می دهد و شیک و تمیز یکراست میرود سر مقصود خودش متنفرم .
حسم حس خوبیه بعد از ی دوره ناراحتی ی سفر رفتم که در حد لالیگا بهم خوش گذشت ی سفر که خستگی رو از تنم بیرون برد هر چند قبل از سفر صاحبخونه اومد و خوشحالی قبل از سفر رو بهمون زهر کرد و جوابمون کرد موعدمان آخر اسفند بود ولی مالک تاکید داشت به بازسازی منزل. اکنون ما موندیم و اوضاع و اسباب کشی و . خلاصه بعد از کلی گشتن و 36تا بنگاه رفتن بالاخره تونستیم از این خونمون کنده بشیم و بریم خونه جدید دلم برای خونه قدیمی تنگ میشه فی الحال تا آخر مرداد هستیم و
همه چیز به طرفه العینی گذشت. بی آنکه بفهمم. رییسم به دستور مدیرعامل اخراج شد و بجاش یکی دیگه از معاونتهای شرکت اومد(من ی تجربه تلخ از کارکردن با اون رو داشتم) معاون فعلی وسایل رییس قبلی رو عینهو چی بگم خالی که چه عرض کنم ریخت تو کارتون و . خوشحال و سرمست از اینکه مقامش تغییر پیدا کرده و . غافل از اینکه کمتر از 5-4 روز جلسه مجمع و هیأت مدیره تشکیل شد و رییس اخراجی من "مدیرعامل" شد!!! بسیار حیر انگیز بود و مثل بمب هیروشیما تو شرکت ترکید

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

يادداشتهاي پراکنده